به گزارش مشرق، مرد جوان نمیدانست ناخواسته قاتل همسایهای خواهد شد که سالها با هم رابطه خوبی داشتند.
این مرد مهمان خانه پدری بود که برای میانجی گری بین دو همسایه بیرون رفت و دستانش به خون آغشته شد.
بیشتر بخوانید:
جنایت داماد در بدبینی به نوعروس بیگناه
۳ سال قبل
عصر تابستان سال ۹۵، پسر جوانی همراه خانواده اش به خانه پدری اش در جنوب تهران رفت و ساعت ۲ ظهر روز تعطیل بود که ناگهان صدای درگیری بین دو مرد بالا گرفت.
سجاد ۳۲ ساله هر چه منتظر ماند که سر و صدا تمام شود به نتیجه نرسید و با عصبانیتی که داشت از خانه پدرش بیرون آمد و وقتی به جلوی در ساختمان شان رسید، دید دو تن از همسایه هایشان که در ساختمان کناری زندگی میکنند به خاطر جای پارک با هم درگیر شده اند.
سجاد ابتدا برای میانجی گری در این درگیری وارد بحث و جدل دو مرد جوان شد، اما کم کم دعوای آنها فیزیکی شد و به سمت هم مشت و لگد پرت میکردند. سجاد در این وسط از سوی یکی از همسایهها هدف چند ضربه مشت قرار گرفت و وقتی این جوان به او اعتراض کرد، پاسخی تند و توهین آمیز شنید و او نیز با مرد همسایه درگیر شد.
صحنه خونین
سجاد با مرد همسایه درگیر شد و در یک لحظه چاقویی از جیب اش بیرون کشید و در حالی که این دو مرد با هم گلاویز بودند ناگهان مرد همسایه روی زمین افتاد.
چاقو به گردن مرد همسایه خورده بود و سجاد با دیدن این صحنه به سرعت از محل درگیری فرار کرد و خیلی زود تیمهای امدادی و پلیس در محل درگیری خونین حاضر شدند و مرد همسایه قبل از رسیدن پلیس تسلیم مرگ شد.
با جنایی شدن این درگیری خونین، تحقیقات پلیسی برای دستگیری سجاد آغاز شد و هنوز چند ساعتی از مرگ مرد همسایه نگذشته بود که سجاد پای در اداره پلیس گذاشت و خود را تسلیم ماموران کرد.
کیفر خواست
سجاد پس از دستگیری و اعتراف به درگیری قاتل شناخته شد و پرونده برای صدور حکم نهایی به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع داده شد.
روز دادگاه اولیای دم خواستار قصاص پسرشان شدند و سپس سجاد پشت تریبون دفاع قرار گرفت و در حالی که اشک میریخت ادعا کرد که من قصد کشتن نداشتم.
سجاد گفت: من هیچ اختلافی با مرد همسایه نداشتم و وقتی از سر وصدای آنها به خیابان آمدم برای پایان دادن به درگیری دو مرد همسایه وارد درگیری شان شدم، اما مرد همسایه که عصبانی بود به من هم توهین کرد و چند ضربه مشت زد که ناگهان کنترلم را از دست دادم و چاقویم را بیرون کشیدم، وقتی به خودم آمدم دیدم مرد همسایه غرق خون روی زمین افتاده است.
وی افزود: میدانم مجازاتم اعدام است، اما از خانواده مرد همسایه میخواهم مرا به خاطر مادر و خانواده ام ببخشند، من اگر قصد کشتن داشتم خودم را تسلیم پلیس نمیکردم.
قضات دادگاه پس از پایان جلسه، سجاد را به قصاص نفس – اعدام – محکوم کردند و این حکم در دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفت.
بخشش بزرگ
سجاد یک بار تا پای چوبه دار رفت، اما خانواده قربانی جنایت حاضر به بخشش در قبال دریافت دیه خون پسرشان شدند و خانواده سجاد و چند خیر توانستند پول دیه را آماده کنند و با پرداخت آن، اولیای دم رضایت خود را مبنی بر بخشیده شدن سجاد اعلام کردند.
گفتگو در پایان کابوس اعدام
سجاد حالا در حال روزشماری برای آزادی است او شش ماه دیگر آزاد میشود و از این که میتواند بار دیگر به آغوش خانواده اش بازگردد برای آزادی اش لحظه شماری میکند.
سابقه داری؟
یک بار در سن ۲۰ سالگی دعوا کردم و به دلیل این که شاکی داشتم به زندان رفتم، اما خیلی زود آزاد شدم.
شغل؟
آزاد، وضعیت مالی خوبی داشتم.
ازدواج کردی؟
بله، خیلی زود در سن ۲۳ سالگی ازدواج کردم.
صاحب فرزند شدی؟
بله، یک پسر دارم که دوست دارم خیلی زود آزاد بشوم و او را در آغوش بگیرم.
چرا زندان؟
یک لحظه غفلت، یک لحظه کنترلم را از دست دادم و یک عمر پشیمانی و حتی مرگ را پیش رویم دیدم.
چه اتفاقی افتاد؟
همسایهها با هم به خاطر جای پارک درگیر شده بودند که من برای وساطت وارد دعوا شدم، اما وقتی به من فحاشی شد و چند ضربه مشت خوردم، عصبانی شدم و با چاقو چند ضربه به مرد همسایه زدم و باعث مرگ مرد همسایه شدم.
شنیدم خودت را تسلیم پلیس کردی؟
بله، من قصد کشتن نداشتم و وقتی شنیدم مرد همسایه به قتل رسیده، عذاب وجدان داشتم و چند ساعت در خیابانها پرسه زدم، اما دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و میدانستم اول، آخر این پرونده دستگیر خواهم شد به همین دلیل خودم با پای خودم به اداره پلیس رفتم.
همیشه چاقو به همراه داری؟
همه چیز از همان چاقو شروع شد، در سن نوجوانی، چون با بچه محل هایمان زیاد دعوا میکردیم همیشه چاقو همراهم بود و از همان زمان به بعد چاقو همیشه در جیب ام بود و هر جا میرفتم با چاقو بودم، زیاد از آن استفاده نکرده و حتی پس از ازدواج نیز از دوستانم فاصله گرفته بودم، اما چاقو همیشه همراهم بود.
یعنی اگر روز قتل چاقو نداشتی این اتفاق نمیافتاد؟
دقیقا، من آن روز مهمان خانه پدرو مادرم بودم که بین همسایهها درگیری پیش آمد و من برای وساطت رفتم، اما وقتی عصبانی شدم دست به چاقو شدم.
فکر میکردی بخشیده شوی؟
نه، چون یک خانواده را داغدار کرده بودم و تنها امیدی که همیشه در پشت میلههای زندان داشتم وساطت مادرم بود، اما پس از چند سال دیگر ناامید شدم و هر روز منتظر اعدام بودم.
از همسرت خبر داری؟
بله، همسرم وفادار است و منتظر مانده تا من آزاد شوم.
چطور بخشیده شدی؟
پدر و مادرم از افراد با آبروی محل هستند و مادرم نیز در جلسات روضه و قرآن محل حضور زیادی دارد و قابل احترام است مادر همسایه مان هم از دوستان مادرم بود، شنیدم مادرم بارها جلوی در خانه همسایه مان رفته و التماس شان کرده است و حالا پس از این همه سال خانواده مقتول راضی شدند با گرفتن دیه رضایت بدهند. حق شان است و اصلا از این ماجرا ناراحت نیستم، باور کنید آزاد شوم دست و پاهایشان را میبوسم که به من فرصت زندگی دوباره دادند.
حرف آخر؟
دنیای لات بازی تمام شده است و از جوانها میخواهم که هیچ وقت چاقو همراهشان نباشد، چون دقیقا در یک لحظه مسیر زندگی تغییر میکند و اتهام قاتل بر پیشانی تان میچسبد. امیدوارم بتوانم یک روز محبتی را که خانواده مقتول به من کردند جبران کنم.
تحلیل کارشناس
احساس ناامنی کاذب با حمل چاقو
دکتر کاظم قجاوند جامعه شناس و استاد دانشگاه
افرادی که با خود سلاح سرد مانند چاقو حمل میکنند از منظر روان شناسی باید از لحاظ احساس امنیت مورد ارزیابی قرار گیرند. زیرا احساس امنیت موضوعی است که از بدو تولد و حتی قبل از آن در دوران بارداری به جنین منتقل میشود. مادرانی که در دوران بارداری با فرزند خود حرف میزنند و ارتباط برقرار میکنند به نوعی احساس امنیت در وجود جنین خود ایجاد میکنند و بعد از تولد با به آغوش کشیدن فرزند، نگاه کردن و توجه به وی احساس امنیت را در کودکان خود غنی میکنند و فرزندان با سبک دلبستگی ایمن پرورش مییابند. افرادی که با سبک دلبستگی ایمن بزرگ میشوند در دوران بزرگ سالی در مواجهه با موقعیتهای خطرناک و پراسترس لزومی به استفاده از وسایلی مانند چاقو، اشیای تیز و برنده چه در قالب استفاده چه تهدید و ارعاب در خود نمیبینند.
اما کودکانی که از سبک دلبستگی ناایمن و اجتنابی برخوردار هستند و احساس امنیت لازم را در دوران کودکی و نوجوانی دریافت نکرده اند عموما در مواجهه با موقعیتهای ترسناک و بحرانی اعتماد به نفس لازم را ندارند و از طریق حمل اشیای تیز و برنده یا سلاح سرد مانند چاقو نوعی امنیت کاذب برای خود ایجاد میکنند.
از سویی دیگر در جامعه نیز اگر نظارت و کنترل برای برقراری امنیت به نحوی مطلوب وجود داشته باشد مانند حضور به موقع پلیس و دوربینهای نظارتی، بیتفاوت نبودن شهروندان درمقابل یکدیگر و رعایت حقوق شهروندی، افراد نیازی به استفاده از سلاح سرد، چاقو و قمه ندارند.
از این رو حمل سلاح سرد و وسایل خطرناک را میتوان از دو بعد پیشگیرانه توجه به احساس امنیت در دوران نوزادی و کودکی و توجه به احساس امنیت شهروندان توسط جامعه در دورههای بزرگ سالی مد نظر قرار داد.
منبع: روزنامه خراسان